بسم الله

تو حیاط حوزه معاون داشت قدم می‌زد. مثل جوانی رعنا که در کمین نشسته باشد و معشوقش را زیر نظر گرفته باشد که برود لحظاتی را به پچ‌پچ کردن باهاش بگذراند؛ رفتم و با معاون فرهنگی گپ زدم. از اینکه برای چه آمدم حوزه! چرا دانشگاه نه! در آینده می‌خواهم چکار کنم! به کجا برسم! و چه می‌دانم، همین آرزوهای دور و دراز طلبه‌های سال اولی تو سرم بودم. طبیعی است که معاون از شور و هیجانم در راستای تحصیل علم به وجد بیاید و به‌به و چه‌چه بزند و کلی تعریف و تمجید کند. دور از چشم معاون یواشکی تو دلم بشکن می‌زدم.

هم اکنون هشت سال از آن قدم زدن‌هایم در حیاط حوزه و در راستای درخت‌های نارنج و حوضِ آبی حوزه می‌گذرد. ضمن اینکه کلی فراز و فرود داشتم و خورده تجارب و کمی هم بازیگوشی، هنوز انگار همان طلبه‌ی ترم اولی هستم. با همان آرزوهای دور و دراز که مدتی ازش غافل بودم. حالا یقظه‌ای ایجاد شده و دارم کف دستم می‌نویسم باید به همه آنها برسم. وقتی می‌گویم «باید»، یعنی «باید». چیزی نیست که از عهده دختری که از بچگیش معروف بوده به کله‌شق بودن و یک دنده بودن برنیاید.

معتقدم آدم‌ها نان همت‌شان را می‌خورند. مدرکی بگیری، بزنی زیر بغل و راست راست تو جامعه بچرخی و پز بدهی حقیرترین اهداف است و خیلی هم پیش پا افتاده. به قول سحر آدم باید طبعش بلند باشد. کافی است نگاهی به امام خمینی، دکتر حسابی، شهید مطهری و فلانی و بهمانی کنی. بالاترین‌ها را در نظر بگیری و سمت آن آهسته و پیوسته قدم برداری. اگر به آن قله نرسی، به یک پله مانده به آن خواهی رسید. برای بیش از صد تلاش کنی، تا به صد برسی. حالا نود و پنج هم بشوی خوب است.

باید حضرت زهرا الگویت باشد. زنی که در تاریخ حرف اول را می‌زد و سرور ن عالم بود. آن موقع است که فرزندانت نگاهشان به حسنین می‌افتد و افق دیدشان آنهاست. باید همه‌ی کمالات را به دست بیاری و سرآمد روزگار خویش باشی (باشم و باشیم) تا فرزندانت (فرزندانم و فرزندانمون) نیز هم.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وب نوشته های یک دندانپزشک منتظر سه لاور قهوه گانودرما درمان Jabari خريد رنگ اسپری موی سر موقت زنانه دخترانه پسرانه مردانه 2020 شیدا باد ما را خاهد برد... وکتور گرافیک